عطا محمد فرزند نور محمد باشنده گذر عزیز آباد ولایت بلخ است. پدرش (نورمحمد) در رسته قالین فروشی شرق روضه "سخی جان" نزد یکتن از تاجران پوست قره قل و قالین بنام شاهکار کارگر بود. نور محمد بعد از ختم کار بیشترین اوقات زندگیش را در پرخانه (قمار خانه) و ساقی خانه ها میگذشتاند و اکثر اوقات نشئه میبود. عطا چون فرزند بزرگ خانواده بود با پدر در انجام کارهای روزمره همکاری میکرد و هم متعلم مکتب در لیسه عالی باختر بود. او از زندگی مزدوری پدر سخت رنج میبرد و زمانیکه اندک پولی از پدر خواستار میشد مسلما با وضع بد مالی که گریبانگیر خانواده اش بود روبرو میگشت و جواب رد میگرفت. همان بود که در ایام متعلمی با ماما میرزای بقال و بنجاره فروش مشهور به ماما میرزای توتله که از بچه بازان مشهور بود، رابطه جنسی برقرار کرد. دوکان ماما میرزای توتله در مقابل شفاخانه صحت عامه بلخ موقعیت داشته که هم اکنون مارکیت لباس فروشی شیرخان سلطانی است. این رابطه بچه بیریشی سریعا انکشاف کرد و جای ماما میرزا را متقاضیان جدید بشمول همسایه دوکانداران پدرش گرفت، گندیدگی اخلاقی اش فراگیر شده و شاهکار هم از آن مطلع گردید. درین زمان که حزب میهنفروش پرچم و خلق تازه به اقتدار رسیده بود، عطا جان متعلم صنف یازدهم و مشروط مضمون حدیث بود. شاهکار نورمحمد را فرا خواند و از او خواست تا عطا را که لکه ننگ بر او و تجارتش شده بود از شهر بیرون کند. همان بود که او را توسط فردی بنام بابه حسام الدین جمعیتی نزد ذبیح الله (قومندان جمعیت) در تنگی مارمل فرستاد.
تنگی مارمل در کنار تنگی شادیان بالای یگانه کوه مزار که در جنوب شهر به چشم میخورد موقعیت دارد و یکی از عقب مانده ترین ساحات کوهستانی ولایت بلخ بشمار میرود. در آنزمان تعداد افراد با سواد آنهم در کوه مارمل بسیار اندک بود. چون ذبیح الله با افراد بیسوادش کسی به سطح عطا نداشت، او را به صفت کاتب خود و سپس معلم سواد آموزی چند تن از افرادش برگزید. بدینترتیب عطا مانند سایر "استادان" آهسته آهسته ملقب به استاد شد اما به هیچ عنوان قوماندان "مطرح" جبهه نبود چون جانیان دیگری مثل مولوی محمد علم، علم آزادی مشهور به علم سیاه (فعلا وکیل در پارلمان) و انجینر داود سرکردگی جبهه را به عهده داشتند.
بعد از مرگ ذبیح الله، مولوی محمد علم، انجینیر داود و مولوی و علم سیاه همه کاره شدند وعطا مسوول یک گروپ کوچک بود. زمانیکه عطا به پشاور رفت و در آنجا با رهبران باند مسعود خاین و پدران پاکستانی و عربی آن دید، به عضویت شورای نظار درآمد. "انجینیر" داود از ترس اینکه او جایگزینش نشود، فورا طرح ترور عطا را ریخت اما فردی بنام قاری قدرت که فعلا سکرتر و همه کاره عطا است و در آنوقت محافظ داود بود، عطا را از نقشه داود در مسیر راه شولگره باخبر ساخت و عطا جان به سلامت برد. اختلافات داود و عطا از همان زمان شروع گردید. با پیروزی جنایتکاران هشت ثوری ها عطا از قوماندانان درجه سه بود و به استثنای مناطق جنوب مزار کسی او را اصلا نمیشناخت. بعد از گذشت اندک زمانی سگ جنگی میان جنبش و جمعیت شروع شد و رسول پهلوان جانی، قوماندان فرقه ۵۱۱ دوستم دو بار بساط عطا و دار و دسته جمعیتی اش را بدون مقاومت از مزار برچید؛ انجینیر داود و نادر آوان جمعیتی را دستگیر و عطا را تا دهنه مارمل عقب راند. رسول پهلوان نادر آوان را کشت و انجینیر داود را به حکم دوستم از زندان رها ساخت. سپس داود از مزار فرار کرد و فعلا در انگلستان با تمامی اعضای خانواده اش بسر میبرد. با مرگ رسول بار دیگر اقبال عطا طلوع کرد و دوباره از کوه مارمل به شهر مزار برگشت. طالبان با تسخیر مزار، پهلوان دوستم، محقق و "استاد" عطا را چنان در وحشت مرگ انداخت که تا کوهستانات دره صوف گریختند و تا بمباران طیارات بی ۵۲ امریکا حتی یک وجب هم "پیش روی" نداشتند.
راندن طالبان توسط امریکا به بهانه تروریزم و القاعده و حکومت کرزی، جانی تازه در کالبد مرده ائتلاف شمال داد. در ابتدای زمامداری کرزی، صلاحیت دوستم باز هم به مراتب بیشتر از محقق و عطا بود. تمامی درآمد ولایت بلخ بشمول بندر حیرتان، گمرک و فابریکه کود و برق بین همین سه تن تقسیم میشد که دوستم ۵۰ فیصد سهم در آن داشت. دوستم در آنوقت قوماندان قول و اردوی شماره هشت و عطا قوماندان قول اردوی شماره هفت بود. از آنجاییکه برادران شورای نظاری عطا مثل فهیم، قانونی و عبدالله ستون های خون و خیانت حکومت کرزی را میساختند، از وی حمایت نمودند و از جانبی دیده میشد که خود کرزی هم میخواست تدریجا دوستم را از صحنه بیرون کند و میدان بیشتر به عطا دهد. او به تدریج سرمایه اندوخت و پایه های قدرت اش را محکم ساخت و با راندن دوستم و محقق تمام درآمد ولایت را خود صاحب گردید.
در همین حال فردی بنام خالد امیری مسوول مالی مسعود در دبی (مالک شهرک رهایشی امیری در ولایت بلخ) بعد از مرگ مسعود توسط ربانی و فهیم مواخذه شد تا پولهای ذخیره شده در دبی را به آنان تسلیم کند. خالد دید که تمامی سرمایه از کف اش می رود چون باشنده اصلی ولایت بلخ و هم منطقه با عطا است و اجدادش هم از فیودالان مزار میباشد فورا با عطا تماس گرفت و خواهان کمک شد. عطا هم خواست ازین فرصت استفاده اعظمی کند. گفته میشود مبلغ ۷۰۰ ملیون دالرکه نزد خالد در دبی بود بین هردو مناصفه گردید و به خالد ضمانت حفاظت از جان و جایدادش در مزار داده شد. این سرمایه هنگفت توانست عطا را به یکه تاز بی رقیب در مزار بدل کند و به استحکام و گسترش نفوذش بیافزاید و علاوتا در تجارت قاچاق مواد مخدر با تیم کرزی وارد معامله شود.
انتقال مواد مخدر از میدان هوایی بلخ به کابل توسط فدا محمد برادرسکه اش که قوماندان سرحدی میدان هوایی بود، صورت میگرفت. حالا دیگر عطا آن چهره ریشوی پکول بر سر نیست او دریشی پوش شده، نکتایی میزند و از "آزادی"، "دموکراسی" و "حقوق زن" با پراندن کلمات انگلیسی حرف میزند، جمعی از روشنفکران خاین نظیر پرتو نادری، سمیع حامد، رهنورد زریاب، منیژه باختری، حسین فخری و غیره را در اطرافش جمع کرده به آنان صله بخشی میکند و آنان نیز در مدح او حرف میزنند که معلوم نیست پول فراوان وی توانسته وجدان این روشنفکران را ملوث کند یا اینکه اینان اصلا وجدان باخته بودند.
خود "استاد " هم درین هشت سال بوسیله "استادان" سازایی مثل زلمی یونسی، موسی خان که زمانی مسوول مالی رسول پهلوان بود، رحمت الله رسا رییس پیشین معارف و ذبیدالله آموزش دید. اما تدریجا پرچمی های تاجک مانند انور رزاقیار (برادر توریالی رزاقیار رییس اطلاعات و کلتور زمان ببرک و نجیب)، سمیع عدیل (والی بلخ در زمان نجیب و از پرچمی های شاخدار که فعلا با فامیلش در فرانسه زندگی میکند ولی بشکل منظم به مزار رفت و آمد دارد)، فیاض مهر آیین رییس دفتر ولایت عطا که در زمان ربانی معین وزارت داخله بود، به صورت چشم و گوش او درآمدند. همچنان عطا با حلقه مافیایی خود چون داکتر میرویس ربیع رییس شفاخانه صحت عامه بلخ که باجه اش میشود (خاینی که شفاخانه صحت عامه بلخ را به دستور عطا سوزاند تا از یکطرف حساب اعانه های بیشمار را یکسره پاک کند و از جانبی مردم نگونبخت ما مجبور شوند در نبود شفاخانه عامه به شفاخانه های شخصی عطا مثل شفاخانه های مولانا و الفلاح مراجعه کنند)، دگروال داکتر محمد آصف برومند رییس شفاخانه نظامی اردو، قاضی نجیب رییس شهرک بندری حیرتان و سید محمد لنگ مسوول اکثر جایدادهای عطا، نیز مشغول است.
بیشترین ساحات مرکز شهر را عطا خریداری نموده؛ مالک شفاخانه ها الفلاح و مولانا، شهرک های رهایشی مانند پروژه خالد بن ولید، مراکز تجارتی نور، تانک تیل طارق نور، مهمانسرای مزار، اپارتمان زرگری ها، رحمان مارکیت، بازار باختر، انستیتوت علوم صحی مولانا و اپارتمان شبکه مخابراتی MTN واقع در شهر نو کابل میباشد و قرار معلوم حدود ۲۵۰ قباله رسمی ثبت شده در محاکم بنام خود و وابستگان نزدیکش دارد. در سایر بلند منزلها، تجارت خانه ها، مارکیت های لباس فروشی، انجو ها، شهرک ها، شفاخانه ها و کلینیک های شخصی با فیصدی معین یا شریک است و یا از آنان "حق" میستاند. گندگی باج خواهیش به جایی رسیده که در ماه حوت سال گذشته (۱۳۸۸) نزدیک به نوروز سال نو کسی در تاشکند از کمال نبی زاده رییس شرکت نبی زاده و تلویزیون «آرزو» که دوست نهایت صمیمی کار و بار عطا است میپرسد، چرا با وجود «امنیت» در مزار سرمایه گذاری نمیکنید؟ در جواب میگوید «نمیخواهم برای زنم شریک بگیرم»! مختصر ترین جواب از یک بورژوا کمپرادور و جاسوس کار کشته KGB چی معنی دارد غیر ازینکه در تمامی امور و با همه "استاد" شریک است. اخیرا خریداری کشتی باربری، سرمایه گذاری و انتقال پول به خارج کشورمخصوصا به بانک های امارات و اروپا او را به یکی از غول های سرمایه در افغانستان بدل کرده است.
آدمکشی های عطا محمد بیشمار اند و از آن جمله است کشتن گلخان احمدی، رجب، یوسف خیر خواه مشهور به یوسف پخته، قوماندان لعل قوتر، نصرالدین مشهور به داکتر نصرو، تیر باران هشت تن از هموطنان ما در تظاهرات حمل سال ۱۳۷۶ مقابل دفترش، قوماندان مولان جمعیتی، خاکریزوال که زمانی قوماندان امنیه مزار بود.
مشهور ترین جلادان باند عطا عبارتند از:
- حاجی محمد شفیع مشهور به شفیع دیوانه آمر حوزه دوم امنیتیزیر سقف دموکراسی و حقوق بشر واژه های زبان ما تحریم و اعدام می شوند
یکشنبه 28 سپتامبر 2008, نویسنده:
Send this page to your friends
این صفحه
را به دوستانتان
بفرستید;;
مگر درین قرن ٢١ که چکمه پوشان امریکایی برای ما دموکراسی غربی به ارمغان آورده اند، در سرزمین مولانای بلخ این مهد زبان فارسی ، واژه های اصیل زبان مادری ما درزیر سقف دموکراسی و حقوق بشر واژه های زبان ما تحریم و اعدام می شوند ، زبان ما آشوبها وتوفانها برپامیکند ، زبان ما فاجعه مصیبت بار می آفریند٠
روزی جوانان آگاه برای باز سازی هویت فرهنگی و زبانی خود پول جمع کردند ، تا در پهلوی لوحه تحمیلی زبان پشتوو انگیسی ، زبان مادری خودرا در زادگاه خود زنده سازند ولوحه ی به زبان فارسی داشته باشند، که قبلاً از رییس دانشگاه اجازه گرفته بودند٠ در دانشگاهی که نه کتاب پشتو وجود دارد و دانشجویانش به زبان پشتو تکلم میکنند به اساس سیاست های فاشیستی زبانی، استادان پشتو زبان استخدام شده اند تا حاکمیت زبانی یک قوم را بر قوم مظلوم دیگر به کرسی بنشانند٠ با دیدن لوحه فارسی استادان پشتو زبان، برای پولیس زنگ زدند و پولیس های رژیم فاشیستی سر رسیدند لوحه را کنده برزمین افگندند ودانشجویان آزادیخواه و آگاه را زیر ضرب وشتم قرار دادند وزخمی کردند ، بعد داخل لیله ی دانشگاه شده عده یی از جوانان را دستگیر و زندانی نمودند٠
استاد عطاء والی بلخ که مشهور به ( بچه نورک قمار باز ) است با هویت مشکوک خود برای حفظ مقامش از سیاست تبعیض زبانی دولت حاکم دفاع نمود وبا پولیس های خود این دانشجویان را گروهی "آشوبگر" خواند که "تلاش داشتند نظم شهر را برهم بزنند". شیرجان درانی سخنگوی پلیس بلخ این تظاهرات را غیرقانونی خواند و گفت ماموران پلیس، از ادامه تظاهرات جلوگیری کردند.
این مقام محلی افزود که پلیس تابلوی فارسی مورد نظر دانشجویان را پایین آورده ودانشجویان را متفرق کرده است، اما از لت وکوب و وحشت پولیس به تحریک والی مزدور وشرف باخته حرفی بزبان نیاوردند٠
عطای نور که میتر اسپهای استاد ذبیح الله بود از آن طریق به جا ومقام رسید و تا توانست برای کرزی چکمه بوسی کرد تا بتواند جیب های خودرا با پول حرام و خون مردم فقیر وگرسنه بلخ پر نماید حتی تانک های تیل را بنام فرزندان پنج ساله خود نموده است ، شهر در زیر قدمهای وی خورد و خمیر شده است و کسی را یارای نفس کشیدن نیست٠ جراید آزاد را ترور نموده است تا کسی از ظلم وجنایت وی سخنی ننویسدو صرف یک تلویزیون دارد که بوسیله رفیق قمارباز وی " کمال ریش " اداره و بخش می شودکه آنهم به دفاع از والی مدیحه سرایی می نماید و از وی یک قهرمان ملی ساخته است ، اما از جنایاتی که والی و تیمش انجام میدهند و از تاراج دارایی وخانه ها ودختر های مردم حرفی گفته نمی شود٠
عطا که در غارت دارایی های دولتی و ملکیت های مردم طی چهار سال حکومت ملوک الطوایفی اش در بلخ، گوی سبقت را در غارت؛ از سایر اسلافش ربوده است، بیدادگرانه همچنان پا برگرده ی مردم گذاشته و رژیم پوشالی کابل نیز بطور مسخره ای این ابتذال سیاسی را به نظاره نشسته است.
عطا طبق آمارهایی، روزانه صد ها هزار دالر امریکایی از فروش زمینهای دولتی، قاچاق هروئین، مافیای انجوئیسم و شرکتهای تجارتی اش درآمد دارد.
جان مردم بلخ بلب رسیده فاشیسم درین شهر بیداد میکند و هرروز مردم را با اختناق و ظلم وادار به سکوت وسازش می نمایند که مرگ هزاران بار شرافتمندانه است ازین زندگی برده وار که حتی نتوان به زبان مادری خود سخن گفت و نوشت٠
مگر درین قرن ٢١ در زیر لوای دموکراسی امریکایی میتوان چون قربانیان ستم اپارتاید نژادی افریقای جنوبی زیست و دم بر نیارود؟ زندگی باین اهانت و توهین چه محتوا و ارزشی می تواند داشته باشد ؟
حکومت فاشیستی ،این افراد را برای کشتن زبان و هویت فرهنگی ما فرستاده است ، مردم شریف سرزمین برباد رفته ی ما به پا خیزید و نگذارید که شعله های درخشان علم و دانش سرزمین مولانا بلخ رو بخاموشی و سردی برود ورنه قرنها در تاریکی خواهیم پلاسیده خواهیم شد بدون هویت فرهنگی و زبانی مان، زیرا اینها برای کشتن چراغ آمده اند.
(گزارشگر: ش. ـ بالامرغاب) بعد از سقوط طالبان ولسوالی بالا مرغاب دوباره تحت سلطه اسماعیل خان، ظاهر خان قومندان فرقه هرات، گل محمدلاغری والی بادغیس، امیرشاهخان قومندان امنیه بادغیس (برادر ظاهر خان)، قرار گرفت. مردم مرغاب که پشتون تبار اند از طرف مسئولان ولسوالی مرغاب بنام طرفدار طالبان و القاعده مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. در طول همین مدت از مردم مرغاب بنامهایی مانند مالیات زمین، آسیاب آبی، عشر، ذکات، جیب خرج، نسوار و سگرت ماموران و مجاهدین حدود دوازده و نیم ملیارد افغانی پول نقد و ۴۰۰.۲ رأس گوسفند جمعآوری شده است. دزدی، راهگیری و قتل یک امر عادی به شمار میرود. قتل گلپکار از قوم بارکزیی قریه جویگنج در داخل تعمیر ولسوالی به اساس حمایت و تحریک عبدالروفروفی ولسوال وقت و قتل میرزاگل از قریه جوینو اکاذی در داخل بازار ولسوالی مرغاب در ۵۰ متری دفتر قومندانی امنیه بنا به حمایت عبدالرحمن قومندان امنیه شاهد ادعاست. در رأس همه این چور و چپاول، آزار و اذیت مردم عبدالروفروفی ولسوال، عبدالرحمننیازی قومندان امنیه (داماد ظاهر خان) عبدالبصیر مدیر امنیت ملی، عبدالکریم قومندان کمیساری، نجیباله دایزنگی قومندان کندک سرحدی، قرار دارند. همه آنان از قلعهنو و ولسوالی قادس (زادگاه ظاهر خان) هستند. آنان اختلافات عمیق قومی و زبانی (پشتون و تاجیک) را بوجود آورده اند.
بتاریخ ۲ و ۳ حمل ۸۲ جمعهخان بالای پوسته توره شیخ واقع در مرز قریه منگان و ترکمنستان حمله کرده و در نتیجه دو تن از محافظین مربوط پوسته نجیباله دایزنگی کشته شدند.
پوستههای سرحدی عموماً توسط افراد جهادی اسماعیل خان اداره میشدند که با آمدن جمعهخان نفوذ و عواید شان کمتر شد و همه منتظر بهانهای بودند تا وی را از سر راه بردارند. مسئولان این پوسته از قاچاق مواد مخدر مبالغ هنگفتی بدست میآوردند.
بتاریخ ۴ و ۵ حمل قوای هفدهم هرات و قوتهای مسلح ولایت بادغیس که تعداد شان بین ۰۰۰.۲ تا ۰۰۰.۳ تخمین میشد بالای پوسته سرحدی تورهشیخ و منگان حمله کردند. افراد جمعهخان بعد از یک روز مقاومت شش نفر کشته، چند تن زخمی و تعدادی اسیر بجا گذاشته متباقی فرار میکنند. قومندانی این حمله را ظاهرخان قومندان فرقه هرات، مجددی آمر سیاسی قولاردو هرات و گلمحمدلاغری والی بادغیس به عهده داشتند. زمانی که قوتهای نظامی داخل ولسوالی مرغاب شدند در اولین قریه بنام اکازی دست به کشتار و قتل عام و چور و چپاول زدند که در ظرف دو ساعت ۷ زن، ۱۶ مرد را کشتند. پانزده طفل شامل ۴ دختر و ۱۱ پسر حین فرار در دریای مرغاب غرق شدند، سه موتر کاماز از اموال خانههای مردم بارگیری و به هرات غنیمت برده شد. ۶ اراده موترسایکل و ۲۱ دکان شامل اموال چور شده بودند. بعد از غارت قریه اکازی قوای فاتح در قریههای دیگر مرغاب پراکنده شدند و به بهانه خلعسلاح به لت و کوب و جریمه و غارت خانههای مردم، پرداختند. اسبسواران آنان به دشت و صحرا به سراغ مالداران و رمهداران رفتند و از هر رمهدار ۸ تا ۱۲ گوسفند گرفتند. در طول ده شب مهمانی داشتند به زور مرغها و گوسفندان مردم را ذبح میکردند تا میلههای «گوشت خوری» شان را ترتیب دهند. فامیلهایی که در حوالی ولسوالی و بازار مرغاب قرار داشتند مجبور بودند خرج و غذای «فاتحان» را روزانه ۱۵ افغانی بپردازند. از دکانها هر آنچه خوش افراد مسلح میآمد بر میداشتند. چند روز قبل از جنگ مؤسسه ناروی ( NPO ) برای بیش از ۰۰۰.۲ مهاجر عودتکننده خیمه، کمپل، بسترخواب، بیل، کلند و سامان نجاری توزیع نموده بود. افراد مسلح آن اموال و مخصوصاً خیمهها را بنام این که مال دولتی است جمعآوری نموده به خانههای خود در قلعهنو و هرات انتقال دادند.
ملاجمعهخان که میخواست از طریق فاریاب به مزار و از آنجا به کابل فرار نماید در ولسوالی قیصار توسط یکی از قومندانان ازبک جمعیتی دستگیر و به ظاهرخان در مرغاب تسلیم داده شد که وی را به هرات انتقال دادند. اخیراً در تلویزیون هرات بنام طالب و القاعده معرفی شد.
لیست کشته شدگان که توسط ریشسفیدان قریه اکازی ترتیب داده شده است:
شماره | اسم | ولد | سن |
۱ | عبدالالیاس | دوستمحمد | ۷۰ |
۲ | رازمحمد | دوستمحمد | ۷۷ |
۳ | فتحمحمد | آقامحمد | ۶۸ |
۴ | عبدالصمد | عبدالاحد | ۵۶ |
۵ | محیالدین | غازی | ۵۴ |
۶ | محمدنادر | رحیمشاه | ۶۰ |
۷ | موسی | حبیباله | ۵۱ |
۸ | محمدرفیق | گلجان | ۱۴ |
۹ | محمدعوض | میراخان | ۱۲ |
۱۰ | محمدکریم | مولاداد | ۶۵ |
۱۱ | جلالالدین | محمدنور | ۴۷ |
۱۲ | عبدالرحمن | جلال | ۶۲ |
۱۳ | عبدالغفور | ملهم | ۱۶ |
۱۴ | عبداله | ختل | ۱۸ |
۱۵ | یاسین | خیراله | ۷۲ |
۱۶ | جمعهخان | زوالدین | ۵۷ |
۱۷ | خبرگن | خانحکیم | ۲۵ |
۱۸ | خاله | نظرمحمد | ۳۲ |
۱۹ | اناره | کمال | ۲۷ |
۲۰ | جماله | لالاجان | ۱۴ |
۲۱ | نازگل | احمد | ۱۹ |
۲۲ | آهو | بازمحمد | ۲۳ |
۲۳ | زرگره | محمدنور | ۲۷ |
کودکانی که در دریای مرغاب غرق شده اند:
۱ | شهزاده | غلام محمد | ۵ |
۲ | شبو | غلاممحمد | ۸ |
۳ | عبدالرحیم | عبدالحکیم | ۴ |
۴ | آقاگل | گلرحمن | ۳ |
۵ | فرشته | حبیباله | ۶ |
۶ | گلابشاه | بشر | ۵ |
۷ | عبدالرحیم | عبدالغفار | ۳ |
۸ | عبدالنبی | حیدر | ۲ |
۹ | گلببو | عبدالعزیز | ۷ |
۱۰ | قطبالدین | بابو | |
۱۱ | بنیتگل | امیر | ۸ |
۱۲ | امیرخان | کلاخان | ۹ |
۱۳ | فیروز | غلامدستگیر | ۶ |
۱۴ | کلاخان | بابهخان | ۳ |
۱۵ | فدا | سید پاچا | ۱۰ |