سپینې سپینې--- پوست کنده

سپینې سپینې--- به ویب بلاګ پوست کنده خوش آمدید

سپینې سپینې--- پوست کنده

سپینې سپینې--- به ویب بلاګ پوست کنده خوش آمدید

فرستنده ماد عمرک راوی بگیل نژاد آریا تبار خر آسان زاییده


راویان اخبار میگو که:

احمق شاه مسعود قهرمان مولی از همان جوانی آثار نبوغ از خود نشان داده است که می رساند او یک پنچیری اصیل و نسبش به تمام پنچر های باستان میرسد. قصه ازین قرار است که روزی روزگاری در ایام جوانی احمق شاه مسعود سیل بنیان کنی به پنچیر یا پنچشیر حمله ور شد. البته دانشمندان پنچر تبار ثابت نموده اند که این سیل را فاشیست های پشتون نمیدانم به چه وسیله به پنچشیر روانه کرده بودند. زیرا آنها می دانستند که احمد شاه مسعود جوان، بزودی قهرمان مولی گشته و طالبان ترسو را تا کولاب و دو شنبه وسه شنبه خواهد دوانید.بهر حال در آن سالها سیل در پنچشیر آمده و با اشاره فاشیست های پشتون به خانه قهرمان مولی آینده حمله ور شده، تمام خانه و خانواده احمق شاه مسعود را بکام کشید.احمق شاه مسعود که اوضاع را چنین دید خود را به سیل افکنده تا اعضای خانواده خود را نجات دهد. پدر این ناجی و نابغه بزرگ در بیرون از سیل ایستاده بود و از پسرش احمق شاه مسعود می خواست که مومه اش را که همراه دیگران در سیل غرق گشته بود نجات دهد. احمق شاه مسعود با همان شجاعتی که بعد ها طالبان را تا کولاب دوانیده بود زیر غطه یی زد. او در حالیکه چشمان خود را بسته بو و با لمس دست میخواست مومه خود را نجات دهد ناگهان یک مادر زاتی نرم و گرم یک انسان بدستش آمده آن انسان غرق شده را از مادرزاتی اش گرفته و بالا آورد. وقتی سر احمق شاه مسعود از آب بیرون گشت خطاب به پدر اش که در کنار سیل ایستاده بود ،گفت: داده جان داده جان! مومه ما خایه داشت یا نه؟ اگه داشت اینه مه مومه خوده پیدا کدیم . . . .

بشرمید شما فاشیست های پشتون که نبوغ چنین انسانی را انکار می کنید.

پنچیری های جاهلین، یک پدیده پشقل آفرین


نوشته ای : در پیش خر پا جگری آریا تبار خر آسانی نژاد

 http://chestofbooks.com/fairy-tale/Serbian/images/The-old-man-on-his-great-goat.jpg

 باز هم صدای پای خر ها و بزچران های پنچیری در منطقه های آریا زیست مردمان خر آسان و برخی بزچرانه های دیگر کشور به گوش می رسد . باز هم پنچرمین های پکولیست و تجاوزگر پنچیری به زمین و خانه و سبزه زارهای مردمان غرب کابل و اگر واضح تر گفته شود مردمان افشار یورش بردند و به کشتار و خونریزی و چپاولگری پرداختند . این خبر  و تصویر هایی از جنگ های تنظیمی دوران کوسه ریش سالاری احمق شاه مسعود دهه هفتاد خر آسانی  کابل و ویرانگری پنچیری ها ، در رسانه های بزچرانی  بازتاب یافته است .گفته می شود که پنچیری ها تا شاخ مسلح بوده و انواع گوناگون جنگ ابزار از قبیل پکول ، دستمال چارخانه سر شانه ، توت و تلخان با خود دارند که به وسیله ی آن مردم بی دفاع و بی سلاح افشار مورد تجاوز قرار داده و به قتل رساندند و یا فراری ساختند .

از زمانی که پنچیری ها بدستور احمق شاه مسعود از کوه تلویزیون به سرزمین های اطراف آن سرازیر شدند ، سلسله ی تجاوزگری و اشغالگری و چپاولگری ایشان تا به همین امروز ادامه دارد و مردمان غیر پنچیری از دست آنها در رنج و عذاب می باشند . به ویژه پس از آن که سی و دو سال پیش به کمک آی اس آی و نصیر الله بابر قبایل پنچرمین نژاد پنچیری موفق به ایجاد شورای نظار غاصب و تجاوزگر در خاک پاک خر آسان شدند ، دیگر کسی رنگ آرامی و خوشی و پیشرفت و ترقی را در ساحه ی جغرافیایی تحت حاکمیت منحوس پنچیری ها ندیده است .

یکی از ارمغان های شوم و مصیبت بار حاکمیت پنچرمینان در دوران حکومت احمق شاه مسعود پدیده ای به نام " ائتلاف شمال " بوده است . شاهان جنایتکار پنچیری برای تحت فشار قرار دادن و سرکوب و بی خانمان ساختن مردمان تاجیکک و پشتون و اوزبیک و هزاره ، هزاران هزار پنچیری را از مناطق شرق و جنوب  پنچیر و همچنان از  آن سوی دریای آمو ، به مناطق شمالی ، ساحات مرکزی کابل ، انتقال دادند و برای شان زمین های مردمان بومی مانند شیرپور و کارته پروان را چور نموده آن جا ها را تقسیم کردند و خود مردمان کابل را بی خانمان ساختند . داستان های ظلم و جنایتکاری قوماندانان خاین پنچیری که در همین مورد بی شمار است  بزودی توسط محترم قسیم فهیم مشهور به (( شیر شیرپور!!!)) و محترم قیماق مامون در چند جلد چاپ می شود.

 حقیقت این است که بخش زیاد زمین های که پنچیری ها در ساحات زیست کنونی شان در دست دارند ، غیر از بخش های خیرخانه ، دیگر همه زمین های اشغالی مردم غیری پنچیری و مردمان بومی دیگر می باشند  که در اثر تجاوزگری ها و جنگ های متوالی در سی سال اخیر به زور غصب کرده و در آن جا ها ساکن شده اند . اما مسکن گزین شدن پنچیری ها در مناطق مرکزی و شمال کابل در کنار بزها و بزغاله های فراری شان به صورت برنامه ریزی شده از طرف شورای نظار به طور دم بریده  در صد سال اخیر انجام شده است که این ها به نام " قاتلین " یاد می شوند . یعنی کسانی که از شرق و جنوب به مناطق مرکزی و شمال خر اسان نقل داد شدند و خانه و زمین و زنده گی مردم بومی را به زور و جبر اشغال نمودند و از همان وقت تا کنون به مکیدن خون مردم غیر پنچیری در آن مناطق مشغول می باشند .

سقو های پنچیری نیز یک بلا و مصیبت دیگری اند که بالای مردم غیر پنچیری هر سال نازل می شوند و زنده گی مردم را تیره و تار می سازند . هم قاتلین غاصب و طفیلی ، هم پنچیری های تجاوزگر و وحشی ، همیشه از طرف دولت برام الدین ربانی مورد حمایت عام و تام قرار گرفتند و  به همه جنایت ها و بیرحمی ها و وحشی گری های شان از جانب آن دولت مهر تایید نهاده شده است  .

ما به این باوریم که مردمان تاجیکک و هزاره و اوزبیک و دیگرانی که مورد ظلم و بی رحمی قاتلین پنچیری قرار گرفته اند ، برای دفاع از خود و برای بازپس گرفتن بزها ، بزغاله ها و زمین و جایداد خود ، دیگر هیچ راه ندارند جز این که مصیبت قاتلین پکولیست  پنچیری را به زور دفع سازند و از میان بردارند

ما تجاوزگری و وحشت افگنی پنچیری های ظالم را در مناطق مرکزی و دیگر بخش های کشور نکوهش می کنیم  و موجودیت پنچرمین های طفیلی و غاصب را در زمین های مردم غیر پنچیری مثل تارهای ریش کوسه احمق شاه مسعود یک لکه ننگ می دانیم .

 از نظر ما ، مردمان غیر پنچیری این حق را دارند که قاتلین را دو باره به جایگاه اولی شان یعنی پنچیر شریف برگردانند و زمین و جایداد خویش را از چنگ شان رها سازند و همچنان این را حق مسلم مردم غیر پنچیری می دانیم که نگذارند پای کثیف رمه های بزغاله پشقل ریز پنچیری های تجاوزگر و بع بع کنان به خاک شان نهاده شود . وقتی که دولت پوشالی و مزدور احمق شاه مسعود غدار  از پنچیری ها به مثابه ابزار فشار و سرکوب دیگران کار می گرفت ، دیگران هم از چنان یک دولت سیاهکار هیچ توقع برای تامین عدالت و انصاف نداشتند همان بود که تمام بز ها و بزغاله ها خشتک های شانرا رها کرده به خوجه غار گریختند. امید بستن به تامین عدالت از جانب دولت پنچرمین و سقو سالار که خود حامی و تجهیز کننده ی مورو ملخ پنچیری بود ، یک کار نادرست بود. همان گونه که دولت پوشالی احمق شاه مسعود در سال های گذشته هیچ کاری برای جلو گیری از فاجعه ی تجاوز پنچیری ها نکرد ، سال های دیگر نیز هیچ کاری به سود مردمان غیر پنچیری در این زمینه انجام نخواهد داد .

شیر فروشان و ندافان و سقوان و پنچرمینان و داییان و کلینران و دیگر پکولیست های دزد و قاچاقبری که در خر  آسان حاکمیت را به دست دارند ، نه تنها هیچ تمایلی به جلو گیری از تجاوز بز ها ندارند ، بلکه بز های شانرا واکسین نموده تقویت ، حمایت و تشویق می کنند که هر سال بیشتر از پیش بر شدت چریدن و بع بع کردن خویش بیافزایند . همچنان ، دولت احمق شاه مسعود و پکولیست ها با خشتک های رنگارنگی که با آن همپیمان اند ، از پنچیری ها گرفته تا پدرامی ها و سیافی ها ، همه بر اساس دستورات ویبسایت مقدس شان ((( بز مقدس )) به صورت بسیار جدی و قاطعانه خواهان این استند که قاتلین رانده شده از شمال را به آن جا برگردانند و در عین حال صد ها هزار نفر دیگر از بز های پنچیری های مناطق شرق و جنوب و حتی سمرقندی های آن سوی مرز را به مناطق تاجیک ها ، اوزبیک ها و هزاره ها در شمال ، مرکز و غرب خر  آسان ، سرازیر سازند و همان طرح " بز های ناقل " دولت های ربانی و مارشان خوش بینی را به شدت و قوت بیشتر ادامه دهند .

مردمان پنچیری باید در برابر این توطئه های احمق شاه مسعود هوشیار باشند و از خود واه-- کنش های مناسب نشان دهند و خود ها را شل بگیرند که در زمان تغزیه عقبی تکلیف نبینند و دل فاشیست ها و اوغان ها را سیاه نمایند و همان اندک عزتی که در اختیار شان قرار دارد نیز مورد چپاول و تاراج اوغان ها قرار گیرد . ما این را به خوبی میدانیم که تجاوزگران اوغان ، نرم گرفتن را نمی فهمند ، کسی نمی تواند آن ها را با سخن خالی ، با گریه و زاری ، با عریضه نویسی و  گردن پتی به جاده ی خردمندی و عدالت و انصاف رهنمون گردد . تنها زبانی را که آنها می فهمند و بالای شان تاثیر دارد ، زبان دونکگ گرفتن ما ها است . تا وقتی که خوب محکم و پخته بر عقب های ما کوبیده نشود ، ما به هوش نمی آییم و همان شتر های جهل و خودپرستی و افزون خواهی و فاشیزم سوار ما خواهند شد و هر کسی که در دم شان بیاید زیر پا می کنند و دز و غپ میزنند .

عطا کیست؟


عطا دیروز و 
امروز
عطامحمد جنایتکار‌ - دیروز و امروز

عطا محمد فرزند نور محمد باشنده گذر عزیز آباد ولایت بلخ است. پدرش (نورمحمد) در رسته قالین فروشی شرق روضه "سخی جان" نزد یکتن از تاجران پوست قره قل و قالین بنام شاهکار کارگر بود. نور محمد بعد از ختم کار بیشترین اوقات زندگیش را در پرخانه (قمار خانه) و ساقی خانه ها میگذشتاند و اکثر اوقات نشئه میبود. عطا چون فرزند بزرگ خانواده بود با پدر در انجام کارهای روزمره همکاری میکرد و هم متعلم مکتب در لیسه عالی باختر بود. او از زندگی مزدوری پدر سخت رنج میبرد و زمانیکه اندک پولی از پدر خواستار میشد مسلما با وضع بد مالی که گریبانگیر خانواده اش بود روبرو میگشت و جواب رد میگرفت. همان بود که در ایام متعلمی با ماما میرزای بقال و بنجاره فروش مشهور به ماما میرزای توتله که از بچه بازان مشهور بود، رابطه جنسی برقرار کرد. دوکان ماما میرزای توتله در مقابل شفاخانه صحت عامه بلخ موقعیت داشته که هم اکنون مارکیت لباس فروشی شیرخان سلطانی است. این رابطه بچه بیریشی سریعا انکشاف کرد و جای ماما میرزا را متقاضیان جدید بشمول همسایه دوکانداران پدرش گرفت، گندیدگی اخلاقی اش فراگیر شده و شاهکار هم از آن مطلع گردید. درین زمان که حزب میهنفروش پرچم و خلق تازه به اقتدار رسیده بود، عطا جان متعلم صنف یازدهم و مشروط مضمون حدیث بود. شاهکار نورمحمد را فرا خواند و از او خواست تا عطا را که لکه ننگ بر او و تجارتش شده بود از شهر بیرون کند. همان بود که او را توسط فردی بنام بابه حسام الدین جمعیتی نزد ذبیح الله (قومندان جمعیت) در تنگی مارمل فرستاد.

تنگی مارمل در کنار تنگی شادیان بالای یگانه کوه مزار که در جنوب شهر به چشم میخورد موقعیت دارد و یکی از عقب مانده ترین ساحات کوهستانی ولایت بلخ بشمار میرود. در آنزمان تعداد افراد با سواد آنهم در کوه مارمل بسیار اندک بود. چون ذبیح الله با افراد بیسوادش کسی به سطح عطا نداشت، او را به صفت کاتب خود و سپس معلم سواد آموزی چند تن از افرادش برگزید. بدینترتیب عطا مانند سایر "استادان" آهسته آهسته ملقب به استاد شد اما به هیچ عنوان قوماندان "مطرح" جبهه نبود چون جانیان دیگری مثل مولوی محمد علم، علم آزادی مشهور به علم سیاه (فعلا وکیل در پارلمان) و انجینر داود سرکردگی جبهه را به عهده داشتند.

بعد از مرگ ذبیح الله، مولوی محمد علم، انجینیر داود و مولوی و علم سیاه همه کاره شدند وعطا مسوول یک گروپ کوچک بود. زمانیکه عطا به پشاور رفت و در آنجا با رهبران باند مسعود خاین و پدران پاکستانی و عربی آن دید، به عضویت شورای نظار درآمد. "انجینیر" داود از ترس اینکه او جایگزینش نشود، فورا طرح ترور عطا را ریخت اما فردی بنام قاری قدرت که فعلا سکرتر و همه کاره عطا است و در آنوقت محافظ داود بود، عطا را از نقشه داود در مسیر راه شولگره باخبر ساخت و عطا جان به سلامت برد. اختلافات داود و عطا از همان زمان شروع گردید. با پیروزی جنایتکاران هشت ثوری ها عطا از قوماندانان درجه سه بود و به استثنای مناطق جنوب مزار کسی او را اصلا نمیشناخت. بعد از گذشت اندک زمانی سگ جنگی میان جنبش و جمعیت شروع شد و رسول پهلوان جانی، قوماندان فرقه ۵۱۱ دوستم دو بار بساط عطا و دار و دسته جمعیتی اش را بدون مقاومت از مزار برچید؛ انجینیر داود و نادر آوان جمعیتی را دستگیر و عطا را تا دهنه مارمل عقب راند. رسول پهلوان نادر آوان را کشت و انجینیر داود را به حکم دوستم از زندان رها ساخت. سپس داود از مزار فرار کرد و فعلا در انگلستان با تمامی اعضای خانواده اش بسر میبرد. با مرگ رسول بار دیگر اقبال عطا طلوع کرد و دوباره از کوه مارمل به شهر مزار برگشت. طالبان با تسخیر مزار، پهلوان دوستم، محقق و "استاد" عطا را چنان در وحشت مرگ انداخت که تا کوهستانات دره صوف گریختند و تا بمباران طیارات بی ۵۲ امریکا حتی یک وجب هم "پیش روی" نداشتند.

سالون های
 عروسی آریانا  از عطامحمد
سالون های عروسی آریانا در شهر مزارشریف یکی از دهها سرمایه گذاری عطا بشمار میرود. درین یکی با اسحق رهگذر و حاجی اسرار تاشقرغانی شراکت دارد.

راندن طالبان توسط امریکا به بهانه تروریزم و القاعده و حکومت کرزی، جانی تازه در کالبد مرده ائتلاف شمال داد. در ابتدای زمامداری کرزی، صلاحیت دوستم باز هم به مراتب بیشتر از محقق و عطا بود. تمامی درآمد ولایت بلخ بشمول بندر حیرتان، گمرک و فابریکه کود و برق بین همین سه تن تقسیم میشد که دوستم ۵۰ فیصد سهم در آن داشت. دوستم در آنوقت قوماندان قول و اردوی شماره هشت و عطا قوماندان قول اردوی شماره هفت بود. از آنجاییکه برادران شورای نظاری عطا مثل فهیم، قانونی و عبدالله ستون های خون و خیانت حکومت کرزی را میساختند، از وی حمایت نمودند و از جانبی دیده میشد که خود کرزی هم میخواست تدریجا دوستم را از صحنه بیرون کند و میدان بیشتر به عطا دهد. او به تدریج سرمایه اندوخت و پایه های قدرت اش را محکم ساخت و با راندن دوستم و محقق تمام درآمد ولایت را خود صاحب گردید.

در همین حال فردی بنام خالد امیری مسوول مالی مسعود در دبی (مالک شهرک رهایشی امیری در ولایت بلخ) بعد از مرگ مسعود توسط ربانی و فهیم مواخذه شد تا پولهای ذخیره شده در دبی را به آنان تسلیم کند. خالد دید که تمامی سرمایه از کف اش می رود چون باشنده اصلی ولایت بلخ و هم منطقه با عطا است و اجدادش هم از فیودالان مزار میباشد فورا با عطا تماس گرفت و خواهان کمک شد. عطا هم خواست ازین فرصت استفاده اعظمی کند. گفته میشود مبلغ ۷۰۰ ملیون دالرکه نزد خالد در دبی بود بین هردو مناصفه گردید و به خالد ضمانت حفاظت از جان و جایدادش در مزار داده شد. این سرمایه هنگفت توانست عطا را به یکه تاز بی رقیب در مزار بدل کند و به استحکام و گسترش نفوذش بیافزاید و علاوتا در تجارت قاچاق مواد مخدر با تیم کرزی وارد معامله شود.

انتقال مواد مخدر از میدان هوایی بلخ به کابل توسط فدا محمد برادرسکه اش که قوماندان سرحدی میدان هوایی بود، صورت میگرفت. حالا دیگر عطا آن چهره ریشوی پکول بر سر نیست او دریشی پوش شده، نکتایی میزند و از "آزادی"، "دموکراسی" و "حقوق زن" با پراندن کلمات انگلیسی حرف میزند، جمعی از روشنفکران خاین نظیر پرتو نادری، سمیع حامد، رهنورد زریاب، منیژه باختری، حسین فخری و غیره را در اطرافش جمع کرده به آنان صله بخشی میکند و آنان نیز در مدح او حرف میزنند که معلوم نیست پول فراوان وی توانسته وجدان این روشنفکران را ملوث کند یا اینکه اینان اصلا وجدان باخته بودند.

خود "استاد " هم درین هشت سال بوسیله "استادان" سازایی مثل زلمی یونسی، موسی خان که زمانی مسوول مالی رسول پهلوان بود، رحمت الله رسا رییس پیشین معارف و ذبیدالله آموزش دید. اما تدریجا پرچمی های تاجک مانند انور رزاقیار (برادر توریالی رزاقیار رییس اطلاعات و کلتور زمان ببرک و نجیب)، سمیع عدیل (والی بلخ در زمان نجیب و از پرچمی های شاخدار که فعلا با فامیلش در فرانسه زندگی میکند ولی بشکل منظم به مزار رفت و آمد دارد)، فیاض مهر آیین رییس دفتر ولایت عطا که در زمان ربانی معین وزارت داخله بود، به صورت چشم و گوش او درآمدند. همچنان عطا با حلقه مافیایی خود چون داکتر میرویس ربیع رییس شفاخانه صحت عامه بلخ که باجه اش میشود (خاینی که شفاخانه صحت عامه بلخ را به دستور عطا سوزاند تا از یکطرف حساب اعانه های بیشمار را یکسره پاک کند و از جانبی مردم نگونبخت ما مجبور شوند در نبود شفاخانه عامه به شفاخانه های شخصی عطا مثل شفاخانه های مولانا و الفلاح مراجعه کنند)، دگروال داکتر محمد آصف برومند رییس شفاخانه نظامی اردو، قاضی نجیب رییس شهرک بندری حیرتان و سید محمد لنگ مسوول اکثر جایدادهای عطا، نیز مشغول است.

روشنفکران 
سازشکار با جنایت سالار عطا محمد
گردن پتی خاص 
روشنفکری لئیم پرتو نادری در برابر جنایت سالار عطا محمد
این گردن پتی خاص روشنفکری لئیم پرتو نادری در برابر یک جنایت سالار نیست. این نمای خواری و پستی همه شاعران و نویسندگان و روزنامه نگاران سازشکار و شیر خادی ـ جهادی خورده از اکرم‌عثمان و خالده فروغ و واصف گرفته تا سمیع حامد و عسکر موسوی و حمیرا نگهت دستگیرزاده، سپوژمی زریاب، سیاهسنگ و... در برابر دژخیمان پلید جهادی به شمار می‌رود. در غیر این صورت، آنان باید پرتو نادری و رهنورد زریاب و منیژه‌باختری و همراهان را که بر دست خونپر عطامحمد بوسه زدند، تف باران می‌کردند.

بیشترین ساحات مرکز شهر را عطا خریداری نموده؛ مالک شفاخانه ها الفلاح و مولانا، شهرک های رهایشی مانند پروژه خالد بن ولید، مراکز تجارتی نور، تانک تیل طارق نور، مهمانسرای مزار، اپارتمان زرگری ها، رحمان مارکیت، بازار باختر، انستیتوت علوم صحی مولانا و اپارتمان شبکه مخابراتی MTN واقع در شهر نو کابل میباشد و قرار معلوم حدود ۲۵۰ قباله رسمی ثبت شده در محاکم بنام خود و وابستگان نزدیکش دارد. در سایر بلند منزلها، تجارت خانه ها، مارکیت های لباس فروشی، انجو ها، شهرک ها، شفاخانه ها و کلینیک های شخصی با فیصدی معین یا شریک است و یا از آنان "حق" میستاند. گندگی باج خواهیش به جایی رسیده که در ماه حوت سال گذشته (۱۳۸۸) نزدیک به نوروز سال نو کسی در تاشکند از کمال نبی زاده رییس شرکت نبی زاده و تلویزیون «آرزو» که دوست نهایت صمیمی کار و بار عطا است میپرسد، چرا با وجود «امنیت» در مزار سرمایه گذاری نمیکنید؟ در جواب میگوید «نمیخواهم برای زنم شریک بگیرم»! مختصر ترین جواب از یک بورژوا کمپرادور و جاسوس کار کشته KGB چی معنی دارد غیر ازینکه در تمامی امور و با همه "استاد" شریک است. اخیرا خریداری کشتی باربری، سرمایه گذاری و انتقال پول به خارج کشورمخصوصا به بانک های امارات و اروپا او را به یکی از غول های سرمایه در افغانستان بدل کرده است.

آدمکشی های عطا محمد بیشمار اند و از آن جمله است کشتن گلخان احمدی، رجب، یوسف خیر خواه مشهور به یوسف پخته، قوماندان لعل قوتر، نصرالدین مشهور به داکتر نصرو، تیر باران هشت تن از هموطنان ما در تظاهرات حمل سال ۱۳۷۶ مقابل دفترش، قوماندان مولان جمعیتی، خاکریزوال که زمانی قوماندان امنیه مزار بود.

مشهور ترین جلادان باند عطا عبارتند از:

- حاجی محمد شفیع مشهور به شفیع دیوانه آمر حوزه دوم امنیتی
- غوث الدین قوماندان مشهور به غوثک
- سید کامل آغا
- محمد اسحق رهگذر والی پیشین بلخ، فعلا وکیل در پارلمان
- علم آزادی مشهور به علم سیاه وکیل در پارلمان
- قوماندان عبدلخالق مشهور به رییس خالق فعلا وکیل در شورای ولایتی
- استاد عبدالوکیل فعلا وکیل در شواری ولایتی و مسوول توزیع زمین پروژه باختر
- خان، قوماندان امنیه ولسوالی دهدادی
- قوماندان حسن چه از قریه زمبوکان
- زلمی بابه یادگاری
- عزیزالله قوماندان از قریه بابه یادگار
- شاه ولی قوماندان از هوتکی های مزار
- قربان شاه
- رحیم شاه
- انور بای از ولسوالی دهدادی

فاجعه افشار با گذشت ۱۵سال هنوز تازه است


به همراه سند ارتباط والی فعلی هرات سید حسین انوری در جنایات افشار

یکشنبه 10 فوریه 2008, نویسنده: حسین زاهدی


Send this page to your friends
این صفحه را به دوستانتان بفرستید
;
;

آقای استاد سیاف خونین ترین چهره وحشت و دهشت از اینکه مسبب چنین وقایع هولناک شناخته میشود هرگز عملش را در طی مصاحبه های خویش عمل غیر انسانی نمیداند و آنچه کرده است جهاد در راه خدا و یک عمل اسلامی قلمداد میکند و اظهار میدارد که ادعاها تهمت و دسیسه یست که علیه مجاهدین و اسلام صورت میگیرد. شاید عمل این استاد بزرگوار را بشود به آن وجه اسلامی و جهاد در راه خدا داد و دانست چون خود استاد هستند و فارغ تحصیل دانشکده های اسلامی کشورهای عربی چون مصر، اما نمیشود دیگر بر گرده این نسل سوار شد.

هر ساله وقتی به دهه سوم ماه دلو میرسیم ناخود آگاه افشار کابل و آن جنایت هولناک انجام شده به ذهن انسان بازتاب پیدا میکند٬ بازتاب آن واقعه خونین پس از ۱۵ سال شاید بدین جهت باشد که عامیلین این فاجعه هنوز زنده اند و هنوز باکمال بیشرمی یا بر سر قدرت دولتی و در پارلمان هستند و هم حکومتهای محلی خودشان را اداره میکنند و هنوز حرف اول و آخر را میزنند هر گاه چهره این خونخواران و جاه طلبان در تلویزیون و رسانه ها به نمایش گذاشته میشود و حرف و حدیث از اینان نقل میشود نه تنها فاجعه افشار بلکه چهار سال جنگ خونین داخلی مخصوصا در کابل اذهان را می آزارد.

JPEG - 68.4 kb

متاسفانه این بت های متحرک هنوز در بین تعداد از کاسه لیسان جایگاه خودشان را دارد و این کاسه لیسان از منبر دین و مذهب و از تریبون قومی و زبانی مردم را مجبور به بیعت و حمایت میکنند و مردم نیز ناآگاهانه به این کاسه لیسان عمامه پوش و شعار دهندگان حقوق قومی و زبانی لبیک میگویند و اعلام همبستگی میکنند، هرچند مسئله حق و حقوق قومی و زبانی و مذهبی به گذشته های بر میگردد که قومی بر اقوام دیگر سده های متمادی حکومت جابرانه داشتند و حقوق شان را پایمال کردن و امروز نیز تلاش برای عرض اندام کردن و برتری در تمام عرصه های از اجتماع مشاهده میشود از اداره جات دولتی گرفته تا نمایندگی از مردم در پارلمان و و موسسه ها و مراکز فرهنگی و انجو های خارجی و داخلی که به وضوح مشاهده میشود.

JPEG - 13.9 kb

از موضوع دور نشویم٬ قتل عام ساکنین افشار برزگترین داغ بر پیشانی آنانی است که الله اکبر گویان دستور و فتوا صادر کردند و سگان گرسنه و درنده خوی شانرا به جان مظلومین و بیگناهان ساکنین این منطقه انداختند که عمدتا شیعه و هزاره بودند و بر زنان و دختران شان تجاوز و مردان را تیر باران نمودند. حتا تعدای از جوانان اسیر شده بدست نیروهای اتحاد اسلامی نیز به متعصبین فروخته شده و در هلمند به جرم کافر بودن حلال شدند.

صدیق چکری شخصی که وکیل حقوقی این جانیان محسوب میشود و گاهگای درپرده تلویزیون ها ظاهر میشود در یکی از مصاحبه با بی حیایی تمام اظهار میکند که : هیچ مدرک دال بر اینکه کسی جنایتی را انجام داده باشد وجود ندارد و اگر کسی هم شکایتی دارد آزاد است تا شکایت خودش را مطرح کند.

سوال اینجاست که چه مدرک بالاتر از جنایات انجام شده در کابل و مخصوصا فاجعه افشار که هنوز پس از ۱۵ سال بوی باروت و خون در این ساحه به مشام میرسد و هنوز خانه های مردم که روزگاری هزاران خانواده در آن به آرامش بسر میبردند همچنان خرابه باقی مانده است که خود گویای این جنایات است. ساکنین اصلی این منطقه آنانی که زنده ماندن و توانستند فرار کنند هنوز در یک شوک ذهنی زندگی میکنند و جرات نمیکنند تا قدم در این ساحه بگذارند چون هنوز این فاجعه را از یاد نبرده است و مثل یک کابوس در ذهنشان جا گرفته است.

این شخص (صدیق چکری) خوب میداند هیچ مرجع وجود ندارد تا به چنین شکایاتهای رسیدگی کند و اگر هم

JPEG - 17.6 kb

وجود میداشت با موجودیت و در قدرت بودن این اوباشان دینی و قومی و زبانی کسی جر‌ات مطرح کردن شکایت را نخواهد داشت.

آقای ملا مارشال فهیم به تاریخ ۸/۹/۲۰۰۷ در تلویزیون آریانا تعجب خویش را از مردم چنین اظهار میکند: که ما انتظار داشتیم مردم کابل از ما خوش و راضی میبودند به خاطر که رژیم نجیب را از هم پاشاندیم و یک حکومت اسلامی را بنا کردیم اما در سال ۱۳۷۳ و ۷۲ مردم به مجاهدین میگفتند که خدا اینهارا گم کند که تا طالبان بیاید و آرامش بر قرار شود.

ملا فهیم انتظار داشت تا مردم اینان را پس از فجایع که انجام دادند و از مسوولین درجه یک حوادث خونین کابل است باز هم مردم اینهارا در قلبهایشان جا میداد و این خود پسندی و خود کامگی این جنایات کارانرا نشان میدهد که آنچه انجام داده اند بی تردید عملی مثبت بوده است.

JPEG - 57 kb

آقای استاد سیاف خونین ترین چهره وحشت و دهشت از اینکه مسبب چنین وقایع هولناک شناخته میشود هرگز عملش را در طی مصاحبه های خویش عمل غیر انسانی نمیداند و آنچه کرده است جهاد در راه خدا و یک عمل اسلامی و به نفع جامعه قلمداد میکند و اظهار میدارد که این ادعاها تهمت و دسیسه یست که علیه مجاهدین و اسلام صورت میگیرد. شاید عمل این استاد بزرگوار را بشود به آن وجه اسلامی و جهاد در راه خدا داد و دانست چون خود استاد علوم اسلامی هستند و فارغ تحصیل دانشکده های اسلامی کشورهای عربی چون مصر، اما تاریخ این گرده سواریها گذشته است و نسل امروز نسل قبل نیست.

آقای آیت الله محسنی که کمتر مورد توجه سازمان های حقوق بشر است و ظاهرا شخص خودش دخالت مستقیم در این فاجعه نداشته است اما حزب وی (حرکت اسلامی) و شخص آقای سید حسین انوری یکی از رهبران این حزب و والی فعلی هرات٬ همکاری و دست داشتن شان را در فجایع افشار نمیشود نادیده گرفت فروش بخشی از

JPEG - 8.9 kb

مناطق حساس نظامی و حضور شان در آن روز سوم و پس از تصرف و قتل عام کردن مردم افشار در هوتل انترکانینتل در بزم پای کوبی سیاسی که شورای نظار آرسته بود و شرکت تعدادی دیگر از رهبران و ملایان٬ شیوخ و اساتید بزرگوار پای کوبی سیاسی و رقص سماوی راه انداخته بودند و برای فتح و خونریز در افشار ندای الحمدالله شکرنالله سر دادند و نماز شکر بجا آوردند. و اما همزمان در افشار سگان درنده خوی این احزاب و رهبران که در بزم خویش لبخند فتح بر یکدیگر تقدیم میکردند همچنان به قتل٬ تجاوز و غارت مشغول بودند.

این کابوس تا آنزمان در اذهان باقی خواهد ماند که دستان خونین این جنایات کاران با دستبند قانون حلقه آویز شود و حضور فزیکی شان به جای منبر ٬ چوکی در مسجد و پارلمان و دولت، در جایگاه مجرمین در دادگاه عدالت و انصاف دیده شود.

سند ارتباط والی فعلی هرات سید حسین انوری در جنایات افشار

کابل پرس: سندی را که می خوانید، نشان دهنده ی آگاهی و ارتباط جناب آقای حسین انوری والی فعلی هرات، در تراژدی افشار می باشد. در جنایات افشار که در ماه دلو 1371 بوقوع پیوست، ده ها کودک، زن و مرد به وحشیانه ترین شکل ممکن کشته شدند. همچنین این تراژدی نشان دهنده ی چند نوع جنایت می باشد که با

JPEG - 4.5 kb

توجه به اساسنامه ی دادگاه بین المللی جزایی چنین دسته بندی شده است:

1: جنایات علیه بشریت 2: جنایات جنگی 3: جنایات تجاوز البته شایان ذکر است که جنایات نسل کشی که در این اساسنامه ذکر شده نیز می تواند بگونه ای مصداق پیدا کند. به این دلیل که بسیاری از ساکنان افشار شهر کابل پس از این جنایات و در جریان آن، ناچار شدند که مکان زندگی خود را ترک کنند و اکنون خانه ها و زمین های آنان توسط افراد دیگر تصرف شده است.

افغانستان در تاریخ دهم فبروری سال 2003 اساسنامه ی دادگاه را امضا کرد. همچنین از آنجایی که جرایم ذکر شده در اساسنامه ی دادگاه مشمول مرور زمان نمی شود، این دادگاه می تواند به تراژدی افشار رسیدگی کند. این نکته هم لازم به ذکر است که منبع کابل پرس که اسناد کامل این تراژدی را در اختیار کابل پرس قرار داده، نمی خواهد نامش فاش شود. وی که یکی از قربانیان این تراژدی می باشد در گزارشی مفصل نام و مشخات تمام قربانیان و همچنین عاملان آن را با نام و مشخصات کامل ارسال کرده است. کابل پرس با بررسی شرایط امنیتی و آگاهی دادگاه بین المللی جزایی و نیز سازمان های مدافع حقوق بشر، این اطلاعات را منتشر خواهد کرد. در ضمن لازم باید گفت که کابل پرس درباره ی هرگونه جنایت علیه بشریت و موارد نقض حقوق بشر خاموش نخواهد بود و این تصمیم فرتر از این است که عاملان جنایت از هزاره، تاجیک، پشتون و یا هر قوم و نژاد دیگر باشد. همچنان که درباره ی فلم کابل اکسپرس، که جنجال زیادی براه انداخته معتقدیم که در این فلم به مردم هزاره که بخشی از جامعه ی افغانستان می باشد، توهین شده است، اما این به این معنا نیست که رهبران جهادی سابق از این قوم از پرسش و محاکمه ی درباره ی جنایات احتمالی و نیز اتهامات وارده از سوی نهادهای حقوق بشر، مصون باشند.

با هم این سند را می خوانیم.

JPEG - 33.2 kb

ای کاش قهرمان مولی ما چهار سال پیش کشته میشد

«قهرمان‌ ملی‌!»!!

(گزارشگر: س‌.) بعد از کشته‌ شدن‌ احمدشاه‌مسعود، حواریونش‌ عکس‌های‌ زیادی‌ از وی‌ را در چهارراهی‌ها، مساجد، هوتل‌ها و همه‌ جای‌ خواجه‌بهاوالدین‌ نصب‌ کردند. روزی‌ یکی‌ از آوارگان‌ در خواجه‌بهاوالدین‌ طرف‌ عکس‌ مسعود دیده‌، اشک‌ می‌ریخت‌. یکی‌ از پکول‌داران‌ حالت‌ وی‌ را دیده‌ از پیرمرد پرسید: «مثلی‌ که‌ قهرمان‌ ملی‌ را خیلی‌ دوست‌ داشته‌ ای‌ که‌ حالا این‌ طور برایش‌ گریه‌ می‌کنی‌؟» پیرمرد در جواب‌ گفت‌: «ای‌ نپرس‌ که‌ بخاطر کشته‌ شدن‌ مسعود گریه‌ نمی‌کنم‌ برای‌ این‌ می‌گریم‌ که‌ کاش‌ چهار ماه‌ قبل‌ از ۹ سپتامبر کشته‌ می‌شد که‌ پسرک‌ من‌ از گرسنگی‌ نمی‌مرد. چون‌ حالا راه‌ها باز شده‌ و مواد فراوان‌ آمده‌.»